وقتی میگوییم یک قطعه موسیقی بسیار شاد یا غمگین است، فقط به این دلیل نیست که موسیقی، احساس خاصی در ما به وجود میآورد. بلکه مغز ما به شکل متفاوتی به موسیقی شاد و غمگین واکنش نشان میدهد.
حتی قطعات کوتاهی از موسیقی شاد یا غمگین میتواند بر ما تاثیرگذار باشد. یک مطالعه نشان داد که پس از شنیدن قطعهای کوتاه از موسیقی، شرکتکنندگان تمایل داشتند که یک تصویر از چهرهای خنثی را طبق لحن موسیقیای که شنیده بودند، به عنوان شاد یا غمگین تفسیر کنند. این اتفاق برای سایر حالتهای صورت نیز رخ داد، اما برجستهترین آن، برای حالات نزدیک به خنثی بود.
نکتهی جالب دیگر در رابطه با اینکه چگونه احساسات ما تحت تاثیر موسیقی قرار میگیرند، این است که دو نوع احساس در رابطه با موسیقی وجود دارد: احساسات درک شده و احساسات حس شده. به این معنی که گاهی ما احساسات قطعهای موسیقی را بدون اینکه واقعا آن را حس کنیم، میفهمیم که دلالتی بر این است که چرا برخی از ما گوش دادن به یک موسیقی غمگین را لذتبخش و نه افسردهکننده میدانیم.
برخلاف موقعیتهای واقعی زندگی، در زمان گوش دادن به موسیقی هیچ تهدید یا خطری واقعی را حس نمیکنیم، بنابراین میتوانیم احساسات مرتبط را بدون اینکه واقعا حسشان کنیم، درک کنیم.
همهی ما دوست داریم در زمان انجام کارهای روزمره، صدای موسیقی را زیاد کنیم. اما وقتی در حال انجام کار خلاقانه باشید، شاید موسیقی با صدای بلند بهترین انتخاب نباشد.
به نظر میرسد یک صدای پسزمینه (صدایی در سطح متوسط) تاثیری عالی بر روی خلاقیت دارد. این نوع صدا ظاهرا حتی بیش از صداهای بسیار کم باعث شکوفایی خلاقیت میشود و برخلاف صدای بلند، حواس ما را پرت نمیکند.
صدای پسزمینه مغز را بیشتر درگیر میکند و باعث میشود عملیات پردازش در سطح بالاتری انجام شود و همین مسئله، منجر به خلاقیت بیشتر میشود. با این حال، صدای بلند تفکر خلاق ما را مختل میکند، چون این صدا بر ما غلبه میکند و ما برای پردازش مؤثر اطلاعات، باید بیشتر تقلا کنیم. این موضوع بسیار شبیه به اثرات دما و روشنایی بر کارایی ما است، همانطور که یک مکان نسبتا شلوغ نیز تا حدی برای شکوفایی خلاقیت مفید است.